صورت حساب پایان دوره و میاندوره همراه اول !

این روزا که دیگه فیش موبایل دم در خونه هیچ کی نمیاد و فقط با یه اس ام اس ناقابل به عرضتون میرسونن که توی دو ماه گذشته چه دسته گلی به آب دادین دیدن شاخه گلهاتون میتونه بهتون صبر بده ...  !!!

فقط کافیه شماره موبایل و کد پستی ثبت شده تون رو وارد کنید :

برای رویت صورت حساب اینجا کلیک کنید 

عیدی میدن مثل این که !

این غیبت هم پایان می یابد !

به زودی به این غیبتم پایان میدهم

ببخشید سرم خیلی شلوغ است !

نیلیا جان تولدت مبارک !

nininininininininininininininininininininininininini

nininininininininininininininininininininininininini

امروز دو ساله شدی عزیزم !

زندگی از منظر یک پروفسور فلسفه !

پروفسور  فلسفه با بسته  سنگینی وارد کلاس درس فلسفه شد و بار سنگین خود را روبروی دانشجویان  خود روی میز گذاشت :

وقتی کلاس شروع شد، بدون هیچ کلمه ای، یک شیشه بسیار بزرگ از داخل بسته برداشت  و شروع به پر کردن آن با چند توپ گلف کرد.
سپس  از شاگردان خود پرسید که، آیا این ظرف پر است؟
و همه دانشجویان موافقت کردند.
سپس پروفسور ظرفی از سنگریزه برداشت و آنها رو به داخل شیشه ریخت و شیشه رو به آرامی تکان داد. سنگریزه ها در بین مناطق باز بین توپ های گلف قرار گرفتند؛  سپس دوباره از دانشجویان پرسید که آیا ظرف پر است؟ و باز همگی موافقت کردند.
بعد دوباره پروفسور ظرفی از ماسه را برداشت و داخل شیشه ریخت؛ و خوب البته، ماسه ها همه جاهای خالی رو پر کردند. او یکبار دیگرپرسید که آیا ظرف پر است؟
و دانشجویان یکصدا گفتند: "بله".

بعد پروفسور دو فنجان پر از قهوه از زیر میز برداشت و

بغض گرفته اش گویا !

                        خدایا در سینه ام آشوبیست

                             که باید بر  زبانم  می بود  ... !

                فاصله سینه تا زبان گلوست ؛ بغض گرفته اش گویا !