ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
الهی !
با خاطری خسته از اغیار
و به فضل تو امید وار
دست از غیر تو شسته ودر انتظار رحمتت نشسته ام !
بدهی ، کریمی
ندهی ، حکیمی
بخوانی ، شاکرم
برانی ، صابرم
الهی احوالم چنان است که میدانی و اعمالم چنین است که میبینی؛
نه پای گریز دارم و نه زبان ستیز ...
خدایا !
بهرین ها را در این ساعات پایانی سال
و همچنین در سال پیش روی برای دوستانم مقدر فرما !
آمین یا ارحم الراحمین !
هر گاه به عقربه های ساعتم مینگرم؛ به فکر فرو میروم
و دل خوش به آن که ، در مسیر تکراری زیستن تنها نیستم.
با این تفاوت که آنها همچنان به پیش تکرار میکنند ،
ولی من گاهی به پیش ، گاهی به پس و گاهی در جا .
نمیدانم معادله زندگیم را چه کسی و بر روی چه کاغذی نگاشته اند
و حل شدنم به مچاله شدن و دور انداختن می انجامد یا طرح معادله ای دیگر و باز هم تکرار !
در هر صورت گویا :
زندگی باید کرد
گاه با یک گل سرخ
گاه با یک دل تنگ
گاه با روییدن در پس این باران
گاه با خندیدین بر غم بی پایان !
روی عکس کلیک کنید تا نمونه ای از صفحات اینترنت حلال را مشاهده نمایید !!
گفتم غم تو دارم ، گفتا چشت درآید
گفتم که ماه من شو ، گفتا که این نشاید
گفتم زخوب رویان رسم وفا بیاموز
گفتا برو جمش کن ، اینها به تو نیاید
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
گفتا ببند ؛ بهتر ، یکی دگر بیاید
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
گفتا نَ بوی زلف است ؛ کفشت زپا در آید
گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت
گفتا بخواب بد بخت ، به خواب هم نیاید
گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد
گفتا به آن زمان که جانت ز لب درآید
گفتم زمان عشرت دیدی که چون سرآمد؟
گفتا خموش حافظ ، امید هم نیامد ... !