ای کاش کودک میماندیم !

ای کاش  :

آنگونه که هستیم بودیم

آنگونه که میدیدیم میدیدیم

آنچه را  میشنیدیم میشنیدیم

در حال زیستن ، زندگی میکردیم

احساس همدیگر را احساس میکردیم

آنچه را که در دل داشتیم بر زبان می آوردیم

به اندازه زمان کودکیمان  انسان  بودیم ، احساس داشتیم ، راست میگفتیم ،

 هر که را که دوست داشتیم با او دوست میشدیم ،

 لا اقل چشمهایمان دروغ نمی گفتند ،

کلک نمی زدیم ، تکبر نمی دانستیم  و هروقت ناراحت میشدیم میگریستیم ...

ای کاش کودک میماندیم !

سر حرفتان هستید ؟ !

مردها  و نامردها  هردو حرف میزنند ولی مردها بر خلاف نامردها سر حرفشان می ایستند تا به آن عمل کنند !

فکر عمل فکر و عمل !

بازنده ها دو نوعند آنهایی که فکر میکنند اما هرگز عمل نمی کنند و آنهایی که عمل میکنند اما هرگز فکر نمی کنند !   

"لارنس پیتر"

میمانند ؟ !

روئیای وصال (۱۳/۲/۱۳۸۷) !

چندیست که دیدار تو را منتظرم من
چندیست که  در خواب تو را مینگرم من
چندیست  که با ماه در آن خلوت شب ها
با یا د رخت تا   به سحر   می سپرم   من
چندیست که بیچاره دلم بی سر و  سامان
چندیست که با سیل غمان سر به گر یبان
چندیست که  فرهاد بخواند غزل من
مجنون ؛ کند چاره ی درد دگر من
داغ دل من را  که  لاله دید ، بپژمرد
ای وای از این بلبل بی بال و پر من
کابوس  فراقت  بچید   بال  و   پرم را
رؤیای  وصالت  بود  امید  دل  من  

...!

یادش بخیر !

   یادش بخیر، در آسمان روئیاها تا خود ماه پرواز میکردم ...

                                             بالهای من از جنس سکوت تو بود !

                                        سکوتت را که شکستی ؟!

                                                     . . .   !

رهگذر میگذرد !

آنچه بر لوح زمان میماند راه و رسم سفر است !

رهگذر میگذرد ...